0.


چند روز پیش تولدم بود و خب خیلی تعداد کسایی که یادشون بود کم شده بود و همین رو نشونه این گرفتم که خوبه کم کم دارم از خاطره ها پاک میشم.  احتمالن تا نیم ساعت دیگه باید کم کم حاظر شم و برم دنبال دوستم و پدر مادرش که را بیافتیم بریم که پس فردا پرواز دارن.

دیروز امتحان داشتم اصلن نه حوصله خوندن بود نه وقتش. صبج زود استادم برام قرار گذاشته بود و باید میرفتم سر کار و بعدش هم کلی کار و دیگه انقدر خسته بودم(هم فکری و هم فیزیکی) حال درس خوندن برای امتحان رو نداشتم. یه خورده مونده بود به امتحان که خون دماغم دوباره ول شد و کلی غصه م داد. یعنی اینجوری شروع شد که داشتم فکر میکردم که دارم خوب میشم و یه خورده میخاستم به خودم تلقین کنم و بعدش دیدم که از دماغم خون میاد و واینمیسته. آدم رو غصه میده این اتفاقها. امتحان دادم و بعدش رفتیم رستوران و بعدش هم سینما.

دیروز وقتی داشتم میرفتم سمت دانشگاه که امتحان بدم و دستمال چپونده بودم تو دماغم که خون نیاد بیرون، همه ش به این فکر بودم که یه نامه سرگشاده به یه پشه بنویسم. یه پشه خونخوار و در مورد تفاوت روزها  و زندگی هامون بنویسم براش. اینکه اون تو اون 11 روز از زندگیش از دید من چه موجودیه. کاش یه پشه باسواد پیدا بشه که بتونه جواب بده. یه پشه ای که بشه باهاش نامه نگاری کرد در این مدت 11 روز.  از دید من زندگی اون روی دور بسیار تنده. از بچگیش تا مرگش همه ش 11 روز طول میکشه و شاید از دید اون من هم یه آدم هستم که با سرعت حلزون تکون میخورم و اگه بخوام از جام جم بخورم هزاران سال پشه ای طول میکشه. البته ننوشتم هنوز ولی باید یه روزی برای پشه ها حتی اگه مقاله ای، نامه ای چیزی ننویسم لااقل یه سخن رانی بکنم. مطمنن در طول سخنرانی 25 درصدشون میمرن از فرط کهولت. 25 درصد پشه جدید به دنیا میان.25 درص مشغول تولید مثل میشن چون وقتی ندارن و اون 25 درصد بقیه هم شاید به حرفام گوش بدن. خودش کلیه!!! نیست؟

از دید خیلی از آدمهای این دنیا کسایی مثل من پشه ای بیشتر نیستن. یه موجود موقت که تلاشش برای خیلی چیزا احمقانه به نظر میاد. وقتی یه پشه رو نگاه میکنی که کنار یه قطره از سوپی که از قاشقت چکیده نشسته و میک میزنه، همون سوپی رو که تو هم داری میخوری رو میخوره، خیلی چندش آوره.

اگه ببینیش که داره از بدنش خون میاد و با یه تلنگری بدنش نصف شده، شاید احساس ترحم نکنی و چندشت بشه و با یه ضربه کارش رو تموم کنی و صدای جیغ اون و خانواده ش و همه دوستاش رو نشنوی و حتی به دوستت که صحنه رو دید یه نگاه بندازین و حالت های مختلفی به صورتتون بدین و این کثافت رو پاک کنین با یه دستمال.

وقتی یه هواپیمای صدام رو سرمون زوزه میکشید و ما جیغ میکشیدم احتمالن هم همین رابطه برقرار بوده. اون با فشار دادن دکمه ای، موشکی رو حواله خونه قبلی ما میکرد و خونه جدید ما که خیلی هم دور نبود همه شیشه هاش میشکست و عصرش خبر میاوردن که دوتا از پسر های همسایه زیر دیوار اون خونه مردن وقتی که خواستن برن کمک 15 نفر دیگه ای که یا مرده بودن یا داشتن میمردن. زوزه ها و جیغ های ما پشه ها برای پشه کش ها معنی خاصی نداره و بیشتر چندششون میکنه و عصبی تر میشن.

نمیدونم به کجا میرسم ولی خیلی خیلی این روزا ناراحتم.

بیان دیدگاه